ما باده در پیاله ی عمار می خوریم
پای ِ بساط میثم تمار می خوریم
تنها به خرج حیدر کرار می خوریم
خرده نگیر! بر درودیوار می خوریم
این عُرف شرعی ست، به مقدار می خوریم
مائیم و جرعه های ز پیمانه ریخته
مُشتی خراب ِ بردر میخانه ریخته
سلطان طوس باده کریمانه ریخته
با اینکه رعیتیم، چه شاهانه ریخته !
عمریست از خزانه ی دربار می خوریم
ما حرف ِ باده را سر منبر کشیده ایم
بر چشم گریه، سرمه ی ساغر کشیده ایم
هرچه کشیده ایم، ز دلبرکشیده ایم
حالا که ما به مالک اشتر کشیده ایم
پس یا علی ! سلامتی یار می خوریم
بر گِرد خم کهنه طواف جنون خوش است
در زیر چوب محتسبان، رقص خون خوش است
در آینه جمال طرب، لاله گون خوش است
جام بلا به امر شریعت، فزون خوش است
فکه بگو که باده سر دار می خوریم
آخر دعای اهل نظر مستجاب شد
آخرجناب شیخ ز مسجد جواب شد
زاهد گریخت، در وطنم انقلاب شد
انگورهای ری همه وقف شراب شد
این جام را به نیت مختار می خوریم
شاعر:وحيدقاسمي